Javad Mahdavi

The Personal Blog of Javad Mahdavi

The Personal Blog of Javad Mahdavi

Javad Mahdavi

The Personal Blog of Moahamad Javad Mahdavi
وبلاگ شخصی محمد جواد مهدوی

صفحه ای برای جبران هر آنچه که به تحریر درنیامد...!

در شبکه های اجتماعی

twitter Instagram twitter
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ آبان ۹۸، ۰۶:۴۸ - مُسـافِــــ ـری ا‌ز دِیـــارِ بِـــــی کَسِیــ
    🤕🤕

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

در یک جمله :

به پاسداشتِ قلم !

 

اما به تفصیل :

تلویزیون آمد اما رادیو نرفت ، چای ساز آمد اما سماور بازنشسته نشد ، ماشین آمد اما هنوز هم دوچرخه سوار میبینیم و بسیاری دیگر.

هفت سال پیش وقتی هنوز مجبور بودم از فروشگاه های لباس بچگانه خرید کنم برای اولین بار وبلاگ ساختم.هنوز هم هست ! حذفش نکردم ، شاید سی یا چهل سالگی سری بزنم و ... خودتون میدونید دیگه !!

آن زمان بزرگترین بستر ارتباط و انتشار و خودنمایی قلم (بخوانید: تایپ با کیبورد ! ) بدون شک وبلاگ ها و وبسایت ها بود.یعنی به اصطلاح هر ننه قمری صاحب وبلاگ نبود یا اگر بود خواننده نداشت یا اگر داشت خودش بود!! فضا سنگین ، مطالب عمیق و غنی ، و خلاصه یک سرویس وبلاگ، کمِ کم حکم یک کتابخانه ی کوچک داشت.

به مرور شبکه های اجتماعی آمدند و به مرور وبلاگ و وبلاگ نویسی به انزوا رفت و امروز 30 فروردین 1397 شاید همزمان که میلیون ها نفر ،دست روی صفحه نمایش گوشی موبایل ، لم داده ، تلگرام و اینستاگرام را زیر و رو می کنند حداکثر چند هزار نفر هم مشغول وبلاگ نوشتن یا وبلاگ خواندن باشند!

باید تاسف خورد ولی چرا ؟!

علت ، مرگِ تولید محتواست !

پیوند نه چندان مقدسِ شبکه های اجتماعی با زندگی ما ثمره اش مولودِ نامیمونی بود به نام " کپی - پِیست " !!

ببینید شاید در پاسخ بگویند : چون رادیو داشتیم پس تلوزیون اختراع نمی کردیم ؟؟ یا چون دوچرخه وارد زندگی ما شد پس نباید هرگز اتوموبیل به دنیا می آمد؟؟ پس دیگر پیشرفت نکنیم ؟؟

نـــه ! اشتباه نکنید ، در دورانِ رونق وبلاگ ها ما در بد بینانه ترین حالت مثلاً اگر 10 نویسنده داشتیم 8 خواننده هم بود.با آمدن شبکه های اجتماعی امروز به این سمت رفته ایم که 1 نویسنده داریم ، 100 کپی کننده و یک میلیون خواننده !! این یعنی مرگِ تولید محتوی !

سهولتِ استفاده از شبکه های اجتماعی هم مزید بر علت شد که امروز نه وبلاگی بروز شود و نه اگر بروز شد خوانده شود.در گذشته باید مو سپید می کردی تا یک وبلاگ بسازی و تعداد انگشت شماری مخاطب هم داشته باشی ؛ اما امروز با چند لمس ساده اپلیکیشن نصب می کنی و با چند لمس ساده تر صاحب یک پیج میشوی و با چند ترفند ساده ی دیگر هم مخاطب های پرشمار خودت را خواهی داشت. مخاطبِ کپی - پیست های تو!!

blog

اما "هدف" ، مهم ترین تفاوت است.

دو نویسنده را تصور کنید. یکی برای شهرت و ثروت می نویسد و شاید حتی خیلی خوب هم بنویسد اما دیگری برای نشر دانسته هایش کتاب تالیف می کند. در دنیای مجازی هم این تفاوت بزرگ مشهود است.زمانی هدف شخص از داشتن یک وبلاگ ساده این بود که حس میکرد دانسته هایی در سر دارد و فضایی برای انتشار پیدا نمی کرد. به همین خاطر اولین پاسخ بعد از نا امیدی از نشر کتاب و فعالیت درجراید و جولان دادن در مجله ها "وبلاگ" بود و همین باعث شده بود که غنی ترین بستر دنیای اینترنت همین وبلاگ ها باشند که بیش از 90 درصد محتوی آن ها تولید صاحبانشان بود.

اما این تعدد شبکه های اجتماعی در یک کلام کمیت ها را بالا برد و کیفیت ها را پایین آورد. اگر جلوه ی بارز این ادعا را می خواهید به جامعه امروز نگاه کنید. میلیون ها دانشجو ، میلیون ها فارغ التحصیل و حتی میلیون ها نفر با تحصیلات عالیه و تکمیلی و وضعیت فعلیِ صنعت و فرهنگ و بهداشت و و و...

من دغدغه ام این نیست که چرا وبلاگ ها خاک گرفتند و با چیز های دیگری جایگزین شدند. درد من تولید محتوای ارزشمند است.حالا چه در محیط تلگرام یا چه بستری با پسوند blog.ir  !

در دهکده ی جهانیه امروز ما هدف فقط دیده شدن است. یا کسب پول. یا هر چیز دیگری بجز خالق بودن !!

اما یک اصل تغییر ناپذیر وجود دارد ؛ میشود از مسیر های مختف یه یک هدف رسید اما نمی شود از یک مسیر به اهداف مختلف رسید.

قضاوت با شما - پاینده باشید

مفهوم پیروز و بازنده بین انسان ها خیلی بد جا افتاده متاسفانه

در نظر همه ی انسان ها افراد مشهور ، ثروتمند یا سیاست مدارانی که در راس قدرت هستند معمولاً افرادی پیروز و موفق تعبیر میشن و نقطه ی مقابل اون انسان های شکست خورده ی بدبخت!

ولی من فکر می کنم شاید اگه وقتی توی پنجاه یا شصت سالگی در اوج شهرت ، ثروت و قدرت باشم و به گذشتم نگاه کنم ممکنه جز شکست و باخت هیچی نبینم !!

همیشه دیدگاهم نسبت به دنیا غیر مادی بوده و این واسه من یه باور شده.هیچ وقت به خودم اجازه ندادم فقط با مادی گرایی مطلق به دنیا نگاه کنم و همین موضوع شاید توی این زمونه بزرگترین اشتباه من بوده!

وقتی توی سرزمین گرگ ها زندگی میکنیم این اصرار ما به اهلی بودن، عامل اصلی شکست ماست . . .!

این دیدگاه غیر مادی من ، مفهوم شکست و پیروزی رو واسم تغیر داد.جنگِ منه سرباز هم مثل بقیه ی لشکرِ آدمیان سرِ ثروت و قدرته ، شاید ؛ آره ولی شکست و پیروزی رو هیچ وقت با رسیدن یا نرسیدن به این دو تعبیر نکردم.

به نظرم اون وقتی که آدم توی یه نقطه ای وایسه که آدمای زیادی رو دورو برش ببینه اما کاملاً حس کنه که تنهاست و هیچکسو بجز خودش نداره ، "اوج شکست" محسوب میشه! اون جایی که از همه ی دنیا " یک ساعت فکر راحت " آرزوی اولت باشه می تونی به خودت تبریک بگی که تو یک بازنده ی به تمام معنایی!! اون وقتی که از اعماق وجودت حس کنی که روی قلبت چروک افتاده تو یه بازنده ای و اینو هیچ حساب بانکی ، پست دولتی یا شهرت جهانی نمی تونه تغییر بده !!

 

bazande

 

افسوس اینجاست که ما سالهای سال در تکاپوی رسیدن به چیز هایی هستیم که در نهایت داشتنِ اونا رو خوشبختی نمی دونیم!!!

ما جوونی خودمون رو حروم می کنیم تا به چیز هایی که میخوایم برسیم و وقتی توی کهنسالی به اونها رسیدیم حسرت روزهای جوونی رو میخوریم!! یک تسلسل احمقانه!

 

به یه جایی میرسی که میبینی یه شهر متروکه شدی ، بودن هیچ کس خوشحالت نمی کنه ، نبودنش اما شاید ناراحت ترت بکنه ! هیچ معجزه ای لبخند روی لبت نمیاره ، نه امیدی مونده ، نه زندگی نه امید به زندگی. درخت های خشکیده ی وجودت آخرین قطره های باقی مونده رو از خاطره هات تغذیه میکنن !! اون وقت فقط تویی و خاطره ها ...