اولین دقایق تابستان 97
بحبوحه ی جام جهانی ، فصل داغ کنکور و امتحان ، فصل گرمای دوست داشتنی تابستون
وقتی خوشی های ما قد توپ فوتبال میشه ، وقتی مجبوری با وبلاگ نوشتن تشویش خاطرتو تسکین بدی ، ساکت ، نور لب تاپ و گوشی میشه تنها کور سو های اتاق تاریک ، اتاق تاریک من ، منی که شاید توی بلند ترین روز سال بلند ترین کلمه ای که میاد روی لبم "سلام" و " آره " باشه ... بماند
دل نوشته نمیخوام بگم ، میخوام از تابستون بنویسم
به نظرم یه رابطه هست که هرچی درسخون تر باشی از تابستون بیشتر خوشت میاد و هرچی واسه درسو مدرسه تنبل تر هم باشی بازم تابستون خیلی کیف میده .ینی اکثراً همه دوسش دارن تابستونو.همین که هفت صبح شنبه زور بالای سرت نیست که بیدار بشی ، خوشبختی :)
ولی اینا به یه طرف ، تابستون شهرستان به یه طرف . توی شهرهای بزرگ و خصوصاً تهران و اصفهان ما ، شلوغی و رونق بازارشم که بزاریم کنار ، گرما نمیزاره بفهمی اصلِ تابستون چیه . شهرستان اگه مث مال ما از اون سردسیر های زمستون محور باشه ( یه چیز تو مایه های "وینترفل" :) که همواره "وینتر ایز کامینگ" هستن ) اونوقته که میفهمی تابستون چقد میتونه عشق باشه
ولی همه ی این سالها این فصل خوشگل ما هم تحت تاثیر زوال همه ی دوست داشتنی های قدیمی که امروز نه اثری ازشون مونده نه جایگزینی براشون پیدا شده و ما که بویی از اون ها در کودکی شنیدیم ، مست و خمار پی اونها میگردیم و افسوس که پیدا نمیکنیم که نمی کنیم قرار گرفته . اومدنش سرد ، رفتنش سرد اونم از نوع پاییزی ...
توی این دوران غریبِ نابودیه دلخوشی ها ، تابستون ولی خوب پافشاری میکنه ، دمش گرم ( شایدم بهتر باشه بگم دمش سرد:) ! ) هنوز هست ، هنوز نفسش میاد و میره ، هنوز نفسی میاد و میره ...
پ.ن:
نمیدونید چه حالیه وقتی نوشتن واسه وبلاگ شخصیه خودت ( که کاملاً هم شخصیه ، اصن دفترچه خاطراته! ) تنها دلخوشیته...
- ۰ نظر
- ۰۱ تیر ۹۷ ، ۰۰:۴۹