از هستی و بودن به ستوه آمد و بعد
هی مشت به دیوار اتاقش زد و بعد
یک کلت پر از فشنگ در دست گرفت
تف کرد به روی هر چه خوب و بد و بعد...
- ۰ نظر
- ۲۵ دی ۹۷ ، ۲۰:۳۷
از هستی و بودن به ستوه آمد و بعد
هی مشت به دیوار اتاقش زد و بعد
یک کلت پر از فشنگ در دست گرفت
تف کرد به روی هر چه خوب و بد و بعد...