زنده به گور - صادق هدایت
" چه خوب بود اگر همه چیز را میشد نوشت... اگر می توانستم افکار خودم را به دیگری بفهمانم ، میتوانستم بگویم...نه!یک احساساتی هست،یک چیزهایی هست که نمیشود به دیگری فهماند،نمیشود گفت،آدم را مسخره میکنند؛هر کسی مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت میکند.زبان آدمیزاد مثل خود او قاصر و ناتوان است... "
صادق هدایت را از 16 - 17 سالگی میشناسم اما شناختن فقط در حدود اینکه یک نویسنده ی زبردست معاصر است و نهایتاً نام چندتا از آثار او. هرگز - باوجود علاقه و شوق بسیار - فرصت نشده بود که یکی از آثار او را مطالعه کنم. البته با طرز فکر و سبک هدایت از روی نوشته های دیگران در خصوص او یا جملات کوتاهش آشنایی داشتم.
در سالهایی که بسیار درگیر کنکور و پس از آن دانشگاه بودم بارها قصد مطالعه حداقل یکی از کتاب های اورا کردم که هیچوقت هم موفق نشدم. اما همیشه یک نیرویی به سمت او هدایتم میکرد و خلاصه بگویم که در اصل میدانم این نیرو چیست! " احساس هم عقیدگی "
تابستان 97 به طور اتفاقی و کاملاً اتفاقی یکی از کتاب های صادق هدایت به دستم افتاد. خیلی تصادفی لا به لای کتاب های دانشگاه که مال یکی از دوستان بود. زنده به گور
خواندم . و چه خواندنی !
همان اول فهمیدم این اثری است که بدون شک مرا متقاعد خواهد کرد که تار و پود آثار و نوشته های او را زیر و رو کنم!
قصد نقدی بر این کتاب یا حتی اظهارنظر ندارم ولی به طرز عجیبی دوست دارم از آن بنویسم.اصلاً تخصصی در این زمینه ندارم.نه درک ادبی دارم،نه اصول و زیر و بم و چم و خم نویسندگی را میدانم،اما جملات جالب یا بهتر بگویم برای من جادویی در این کتاب وجود داشت. گویا بازگو کننده احوال من است.یکی از دوستان میگفت : کتاب های هدایت را نخوان که از اینی که هستی افسرده تر میشوی. آن روز کمی ترسیدم ولی امروز دیدم که نه تنها افسرده نمی کند بلکه به شکل تعجب آور و یا بهتر است بگویم دوست داشتنی و لبخند آوری احوال و افکارم را بازگو میکند.
در جایی از کتاب مینویسد:
" هیچکس نمی تواند به درد من پی ببرد ، این دواها خنده آور است ، آنجا روی میز هفت هشت جور دوا برایم قطار کرده اند،من پیش خودم میخندم؛ چه بازیگر خانه ایست! "
نمیدانستم چکار کنم! کتاب را در آغوش بگیرم؟! ، روی دست بگیرم و ببوسم ؟!!
فقط میدانم آن چیز هایی را نوشته که مدت هاست به دنبالشان می گردم.
در جای دیگر:
" دیگر نه آرزویی دارم و نه کینه ای؛آنچه که در من انسانی بود از دست داده ام.گزاشتم گم بشود.
درزندگانی آدم باید یا فرشته بشود ، یا انسان و یا حیوان و من هیچ کدام از آنها نشدم و زندگانی ام برای همیشه گم شد. "
از اینها مهم تر آن است که با گوشت و پوست و استخوان حس خواهی کرد که او همه را واقعی گفته است. در اصل این کتاب داستان نیست بلکه سرگذشت خود اوست.دقیقاً شرح احوالات خودش ( و تصادفاً من ) را میدهد. این شاید برای کسی که چنین حالتی را تجربه نکرده فقط یک نوشته به ظاهر ساده باشد اما برای کسی که این حال را درک کرده یک جور پیشگویی از وجودش محسوب میشود. یک شاهکار ! خیلی شگفت انگیز،خیلی دوست داشتنی،خیلی زیبا و در عین حال خیلی غمناک...!
" این اندیشه ها،این احساسات،نتیجه طرز زندگانی من است.نتیجه طرز زندگی افکار موروثی آنچه دیده،شنیده،خوانده،حس کرده یا سنجیده ام. همه ی آنها وجود موهوم و مزخرف مرا ساخته. "
کسی چه میداند ، شاید حالِ فاسق ، در جهنم ، بین هم کیشانش بهتر باشد...
31تیر1397
• دانلود کتاب زنده به گور اثر صادق هدایت
فرمت : PDF در یک فایل فشرده (zip)
حجم : 2.14 MB
چاپ قدیم
130 صفحه
شامل داستان های :
1. زنده به گور
2.حاجی مراد
3.اسیر فرانسوی
4.داود گوژپشت
5.مادلن
6.آتش پرست
7.آبجی خانم
8.مرده خورها
9.آب زندگی
منبع لینک : پارس بوک
- ۰ نظر
- ۳۱ تیر ۹۷ ، ۰۰:۲۰