از برگ برگِ دفتر من پرت میشوند
معشوق های خسته ی پایان گرفته ام
یلدای چشم های تو را گریه میکنند
موهای رنگ و بوی زمستان گرفته ام ...!
سید مهدی موسوی
- ۰ نظر
- ۳۰ آذر ۹۷ ، ۲۳:۳۴
از برگ برگِ دفتر من پرت میشوند
معشوق های خسته ی پایان گرفته ام
یلدای چشم های تو را گریه میکنند
موهای رنگ و بوی زمستان گرفته ام ...!
سید مهدی موسوی
از اون جهت که بچه ی زمستونم همیشه این فصل جذابیت خیلی خاصی برام داشته و حسابش حسابی از بقیه ایام جداس. زمستونم که همه ی خوشگلیاشو مدیون شب اول خیلی خیلی خوشگلشه.نه چون طولانی ترین شبه ساله هااا ، نه کاری به این چیزاش ندارم ، کلاً هر چیزی که بهونه بشه واسه تجدید دیدار و دور هم جمع شدن به نظرم خیلی ارزشمند تر از تمام مادیات و زرق و برق دنیاست. ولی ولی ولی... هزارو صد افسوس که هر چی زمان میگذره این گرمای عشق و محبت بین دوستان و قوم و خویشا کم رنگ و کم فروغ تر میشه و من چقدر محسوس این زوال رو میبینم و با تمام وجودم احساسش می کنم.
نمیدونم چرا هرچی به ذهنم فشار میارم که قدیما رو به یاد بیارم در نهایت فقط و فقط به این نتیجه میرسم که خیلی خیلی جو صمیمی تر و دوست داشتنی تری بینمون بود ، خیلی لبامون خندون تر بود ، خیلی دلامون شادتر بود خیلی . . .
بچه تر که بودم این مناسبتا قشنگ تر بود ، دوس داشتنی تر بود ولی متاسفانه نمیفهمیدم که هرچی زمان پیش بره دیگه این فضای فوق العاده تکرار شدنی نیست و ما میمونیم و یه جهان شلوغ و هرج و مرج بی دلیل دنیای اطرافمون و روزهای تکرار نشدنیه گذشته . . .
ولی برای زنده موندن این میراث هم که شده پاس میداریم این جشن آریایی رو و همچنان در حسرت زیبایی هایی که امروز دیگه قدیمی شدن ...
آخرین ساعات پاییز 96 - یلدا مبارک