اتفاقاً همین دنیای محدود ، جاییه واسه اجتماع نقیضَین !!
عجب جمله ای گفته واقعاً ، از بندِ ناف تا خطِ صاف . . .
توی همین فاصله ی کوتاه چه اتفاقا که نمیوفته
دنیا خییییلیییی پیچیدس درسته ؟ ولی دقت که میکنی میبینی خیلی سادس
دنیا خیلی زیباست ، ولی قشنگ که فکر میکنی میبینی خیلی زشت و کثیفه
اینا هم مکانی رو نشون نمیده ها ، که مثلا بگیم دنیا زشتی داره و زیبایی داره و اینجوری نه چیزی نقض میشه و نه چیز عجیبیه
اینا هم زمان اتفاق میوفته ، یعنی دنیا در عین زیبایی بسیار تنفر برانگیزه یا در عین پیچیدگی خیییلییی سادس
چنین جایی واسه زندگی کردن خیلی دوست نداشتنیه ولی وقتی مجبوری و تنها راهته ناچاری که دوسش داشته باشی یا حتی بالاتر ، عاشقش باشی!!
همینم تناقضه ، بهتر بگم ، این بالاترین تناقض زندگیه انسانه ، انسان باید عاشق دنیایی باشه که فطرتاً ازش متنفره !!
خب اگه کسی تا اینجای این متنو بخونه و فرار نکنه بره جای شکر داره !!
صحبتم سر همینه ، چجوری این دنیا رو دوست داشته باشم آخه ؟؟!!
شاید بهترین آرزوم براتون همین باشه که جواب این سوالو پیدا کنید !!
کنار سبزه و سکه ، کنار آب و آیینه ، تموم لحظه های شب ، "سکوت" هفتمین سینِ . . .
رسیدیم به بهار 97
این سال ها و ماه ها و هفته ها میگذرن ، خاطره میمونه ، موهای ما از تشت خاطره هامون سیراب میشن و سفید ...!
یه سال و خورده ای از این وبلاگ منم گذشت
مخاطبش فقط خودمم و واسه همینه که دوسش دارم :) جاهای خلوتو دوس دارم
گیجم ، همچنان سردرگم ، مات ، مبهوت ، حاله عجیب و غریب اما ...
حوصله ی توضیحشو ندارم
زندگی رو زندگی کنید
قشنگ نیس ، ولی قشنگه ...