Javad Mahdavi

The Personal Blog of Javad Mahdavi

The Personal Blog of Javad Mahdavi

Javad Mahdavi

The Personal Blog of Moahamad Javad Mahdavi
وبلاگ شخصی محمد جواد مهدوی

صفحه ای برای جبران هر آنچه که به تحریر درنیامد...!

در شبکه های اجتماعی

twitter Instagram twitter
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ آبان ۹۸، ۰۶:۴۸ - مُسـافِــــ ـری ا‌ز دِیـــارِ بِـــــی کَسِیــ
    🤕🤕

۱۵ مطلب با موضوع «متفرقه» ثبت شده است

نگاه می کنم از غم به غم که بیشتر است!!

به خیسیِ چمدانی که عازم سفر است

 

من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم

که سرنوشتِ درختان باغمان تبر است

 

به کودکانه ترین خواب های توی تنت

به عشق بازیِ من با ادامه ی بدنت...

 

به هر رگی که زدی و زدم به حسّ جنون

به بچه ای که تو ام ! ، در میان جاریِ خون

 

به آخرین فریادی که توی حنجره است

صدای پای تگرگی که پشت پنجره است

 

به خواب رفتن تو روی تخت یک نفره

به خوردن دمپایی بر آخرین حشره

 

به "هرگزت" که سوالی شد و نوشت: "کدام؟!"

به دست های تو بر آخرین تشنّج هام

 

به گریه کردن یک مرد آن ورِ گوشی...

به شعر خواندنِ تا صبحِ بی هم آغوشی

 

به بوسه های تو در خوابِ احتمالی من

به فیلم های ندیده ، به مبلِ خالی من

 

به لذت رؤیایت که بر تنِ کفی ام ...

به خستگیِ تو از حرف های فلسفی ام

 

به گریه در وسطِ شعر هایی از سعدی

به چای خوردن تو پیش آدم بعدی...

 

«قسم به این همه که در سرم مدام شده»

«قسم به من ، به همین شاعرِ تمام شده...»

 

قسم به این شب و این شعر های خط خطی ام

دوباره بر میگردم به شهرِ لعنتی ام!

 

به بحثِ علمیِ بی مزه ام درِ گوشَت

دوباره برمیگردم به امنِ آغوشت...

 

به آخرین رؤیامان ، به قبل کابوسِ

دوباره برمیگردم به آخرین بوسه . . .

 

سید مهدی موسوی - شاعر تمام شده

اولین دقایق تابستان 97

بحبوحه ی جام جهانی  ، فصل داغ کنکور و امتحان ، فصل گرمای دوست داشتنی تابستون

وقتی خوشی های ما قد توپ فوتبال میشه ، وقتی مجبوری با وبلاگ نوشتن تشویش خاطرتو تسکین بدی ، ساکت ، نور لب تاپ و گوشی میشه تنها کور سو های اتاق تاریک ، اتاق تاریک من ، منی که شاید توی بلند ترین روز سال بلند ترین کلمه ای که میاد روی لبم "سلام" و " آره " باشه  ... بماند

دل نوشته نمیخوام بگم ، میخوام از تابستون بنویسم

به نظرم یه رابطه هست که هرچی درسخون تر باشی از تابستون بیشتر خوشت میاد و هرچی واسه درسو مدرسه تنبل تر هم باشی بازم تابستون خیلی کیف میده .ینی اکثراً همه دوسش دارن تابستونو.همین که هفت صبح شنبه زور بالای سرت نیست که بیدار بشی ، خوشبختی :)

ولی اینا به یه طرف ، تابستون شهرستان به یه طرف . توی شهرهای بزرگ و خصوصاً تهران و اصفهان ما ، شلوغی و رونق بازارشم که بزاریم کنار ، گرما نمیزاره بفهمی اصلِ تابستون چیه . شهرستان اگه مث مال ما از اون سردسیر های زمستون محور باشه ( یه چیز تو مایه های "وینترفل" :) که همواره "وینتر ایز کامینگ" هستنخنده ) اونوقته که میفهمی تابستون چقد میتونه عشق باشهچشمک

ولی همه ی این سالها این فصل خوشگل ما هم تحت تاثیر زوال همه ی دوست داشتنی های قدیمی که امروز نه اثری ازشون مونده نه جایگزینی براشون پیدا شده و ما که بویی از اون ها در کودکی شنیدیم ، مست و خمار پی اونها میگردیم و افسوس که پیدا نمیکنیم که نمی کنیم قرار گرفته . اومدنش سرد ، رفتنش سرد اونم از نوع پاییزی ...

توی این دوران غریبِ نابودیه دلخوشی ها ، تابستون ولی خوب پافشاری میکنه ، دمش گرم ( شایدم بهتر باشه بگم دمش سرد:) ! ) هنوز هست ، هنوز نفسش میاد و میره ، هنوز نفسی میاد و میره ...

پ.ن:

نمیدونید چه حالیه وقتی نوشتن واسه وبلاگ شخصیه خودت ( که کاملاً هم شخصیه ، اصن دفترچه خاطراته! )  تنها دلخوشیته...

اتفاقاً همین دنیای محدود ، جاییه واسه اجتماع نقیضَین !!

عجب جمله ای گفته واقعاً ، از بندِ ناف تا خطِ صاف . . .
توی همین فاصله ی کوتاه چه اتفاقا که نمیوفته
دنیا خییییلیییی پیچیدس درسته ؟ ولی دقت که میکنی میبینی خیلی سادس
دنیا خیلی زیباست ، ولی قشنگ که فکر میکنی میبینی خیلی زشت و کثیفه
اینا هم مکانی رو نشون نمیده ها ، که مثلا بگیم دنیا زشتی داره و زیبایی داره و اینجوری نه چیزی نقض میشه و نه چیز عجیبیه
اینا هم زمان اتفاق میوفته ، یعنی دنیا در عین زیبایی بسیار تنفر برانگیزه یا در عین پیچیدگی خیییلییی سادس
چنین جایی واسه زندگی کردن خیلی دوست نداشتنیه ولی وقتی مجبوری و تنها راهته ناچاری که دوسش داشته باشی یا حتی بالاتر ، عاشقش باشی!!
همینم تناقضه ، بهتر بگم ، این بالاترین تناقض زندگیه انسانه ، انسان باید عاشق دنیایی باشه که فطرتاً ازش متنفره !!
خب اگه کسی تا اینجای این متنو بخونه و فرار نکنه بره جای شکر داره !!
صحبتم سر همینه ، چجوری این دنیا رو دوست داشته باشم آخه ؟؟!!
شاید بهترین آرزوم براتون همین باشه که جواب این سوالو پیدا کنید !!
nowruz
کنار سبزه و سکه ، کنار آب و آیینه ، تموم لحظه های شب ، "سکوت" هفتمین سینِ . . .
رسیدیم به بهار 97 
این سال ها و ماه ها و هفته ها میگذرن ، خاطره میمونه ، موهای ما از تشت خاطره هامون سیراب میشن و سفید ...!
یه سال و خورده ای از این وبلاگ منم گذشت
مخاطبش فقط خودمم و واسه همینه که دوسش دارم :) جاهای خلوتو دوس دارم
گیجم ، همچنان سردرگم ، مات ، مبهوت ، حاله عجیب و غریب اما ...
حوصله ی توضیحشو ندارم 
زندگی رو زندگی کنید 
قشنگ نیس ، ولی قشنگه ...

عشق چیست؟

به خودم اجازه میدم این سوال رو با قاطعیت جزو سه سوال مهیب ، بی پاسخ و مجهول همیشگی تاریخ قرار بدم!!

ولی انکار نمی کنم که شاید پاسخ به این سوال برای من انـــــــــــــــقدر دشواره و بعضی آدم های ساده و معمولیه اطرافم خیلی راحت بهش جواب میدن ، با جوابش زندگی می کنند و عاشق میمیرند !

من ولی نه ؛ برای من شاید گنگ ترین پرسش زندگی باشه

عشق چیست ؟؟!! 

گاهی به سادگی یک صبح اول فروردینی ، بارونی و نیمه ابری که هوا "عشقو" با ذره ذره وجودش فریاد میزنه

گاهی به پیچیدگی هزارتوی روابط تنگ و تاریک و تلخ و احیاناً شیرین انسان ها باهم دیگه

گاهی به زیبایی نگاه وصف ناپذیر مادر به چهره ی مبهوت فرزندی که هنوز پایان نامه ی دوران شیرخوارگی رو تحویل نداده !

گاهی به پیچیدگی حس علاقه ی دیوونه کننده به یک نفر که در خلال افکار منسوب به اون مدام با خودت تکرار می کنی : بی تو نمی تونم !

گاهی انقدر پیچیده و انقدر ساده ، مثل عشق  به خدایی که در همین نزدیکی هاست . . .

خیلی گنگ ، خیلی مبهم

شاید هم تاحالا عاشق شده باشم ، نمی دونم

ولی مطمئنم عشق رو تجربه نکردم

آره ! شاید عاشق نشده باشم یا عاشق نباشم ولی فکر میکنم شاید عشق رو تجربه کردم !!

نمیخوام ساده بودن عشق رو بپذیرم . و از طرفی نمی تونم تحمل کنم که انقدر پیچیده باشه که برای فهمیدن معنی اون باید تار و پود عرفان و فلسفه رو یک بار ، باز کنم و به هم بدوزم

هر چقدر در مورد یه مقوله ی گنگ و مبهم توضیح بدی نه تنها مشکلو حل نمی کنی بلکه خودتو در مواجهه با چشم هایی قرار میدی که مبهوت به یک گوشه نا معلوم در افق صفحه مانیتور خیره میشند و به حرف های تو چند ثانیه ای فکر می کنند و با یه بد و بیراه نه چندان محترمانه به چرندیاتت نمره ی صفر میدند !!

فقط می دونم عشق برای من چیزی بالاتر و غیر قابل توضیح تر از مضمون 98 درصد ترانه های پاپ و پیامک های عاشقانه و داستان های کوتاه رمان گونه و چشمک زدن به فلان همکلاسی است ... !

شاید هم عاشقم ! نمی دونم ... ولی ...

از عشق بیشتر میترسم تا اینکه دوسش داشته باشم

قـصّــه سـیصــد و شــصــت و پـنـج روزه ... !

سال نو مبارک